همشهری آنلاین-روناک حسینی: وقتی آن اندوه فلجکننده و بیرمقی غریب، سایه سیاهش را روی سر آدمی میکشد، چطور باید خود را نجات داد؟ شاید عجیبترین چیز درباره افسردگی آن باشد که وقتی آدمیزاد به آن مبتلا میشود، حتی برای نجات هم توانی در وجود خود نمییابد. عده بسیاری در طول زندگی خود گرفتار افسردگی میشوند. این سگ سیاه، کاری به میزان موفقیت آدمی و یا اندازه خوشبختی و بداقبالیش ندارد؛ به سراغ همه میآید.
ویلیام استایرن، نویسنده کتاب ظلمت آشکار در ۷۲ صفحه، خاطرات افسردگیش را تعریف کرده است. از رنجی که میبرده گفته و مسیری که برای درمان پیموده است. استایرن، در شصت و چند سالگی، درست زمانی که برای دریافت یک جایزه ادبی راهی سفر بود، متوجه بیماریش میشود.
استایرن، نویسنده امریکایی متولد ۱۹۲۵ و درگذشته در ۲۰۰۶، اولین رمان خود را با نام در تاریکی بخواب، در سال ۱۹۵۱ پس از پایان دوره خدمتش در نیروی دریایی امریکا منتشر کرد. این کتاب او مورد توجه جامعه روشنفکری قرار گرفت و آلبر کامو آن را اثری شایسته تقدیر دانست. او با انتشار رمان اعترافات نات ترنر، برنده پولیتزر شد و رمان انتخاب سوفی، شهرت او را دوچندان کرد. ابتلا به بیماری افسردگی آن هم برای چنین نویسنده موفقی، برای آنان که افسردگی را نمیشناسند، امری غریب است. اغلب مردم گمان میکنند که افسردگی مختص زمانی است که شکست میخوریم، یا گرفتار دست و پنجه نرم کردن با مصائب زندگی هستیم. اما حقیقت این است که افسردگی خود یک مصیبت است که هر زمانی احتمال ابتلا به آن وجود دارد و نه تنها ناشی از ضعف شخصیت فرد مبتلا و شکست او در زندگی نیست، بلکه دقیقا یک بیماری است که حتی میتواند به خودکشی منجر شود.
در کتاب ظلمت آشکار با نام اصلی Darkness visible: A Memoir of Madness نویسنده احوالات خود را هنگام مواجهه با افسردگی شرح داده است. به گفته نویسنده، این کتاب بر اساس یک سخنرانی شکل گرفته که در سال ۱۹۸۹ در کنفرانس اختلالات عاطفی دانشگاه جان هاپکینز ارائه داده است. نویسنده در جایی از کتاب میگوید: من به عنوان کسی که به شدت از این بیماری رنج برده و حالا برگشته تا داستانش را تعریف کند، میکوشم تا نامی مناسب برای آن انتخاب کنم. «توفان مغزی» مثلا، متاسفانه چیزی را نشان نمیدهد؛ کمی خندهدار است...وقتی میگوییم آشفتگی روانی فرد به توفانی تبدیل شده-یک توفان تمام عیار و زوزهکشنده در مغز که در واقع افسردگی کلینیکی بیش از هر چیز دیگری به آن شبیه است-حتی یک آدم عادی بیاطلاع هم احتمالا نسبت به آن همدلی نشان میدهد... ولی هنوز انگار مقدر است واژه Depression را تحمل کنیم تا زمانی که واژه بهتر و نیرومندتری آفریده شود.
استایرن در طول روایت خود از بیماری، به درماندگی خود هنگام مواجهه با بیماری پرداخته و ترسی که از درمان و بستری در بیمارستان داشته است. او درباره افکار خودکشی گفته است که برای یک فرد مبتلا به افسردگی معمول است. نویسنده ظلمت آشکار، خاطرهای از خودکشی یکی از دوستانش تعریف میکند و میگوید اغلب گمانهزنیها درباره اینکه چرا یک فرد خود را کشته است، گمانههایی غریب و کژاندیشی است. او توضیح میدهد که رنج افسردگی شدید برای کسانی که به آن مبتلا نیستند کاملا تصورناپذیر است و در بسیاری موارد انسان را میکشد چون اندوه و عذاب آن را نمیتوان تحمل کرد.
نویسنده معتقد است با وجود احتمال خودکشی، بیشتر گرفتاران افسردگیها، حتی جانفرساترینشان، نجات مییابند. او میگوید این بیماری غیر از خاطرات هراسانگیزی که بر جا میگذارد، زخم ماندگاری وارد نمیکند. استایرن، افسردگی را قابل بازگشت و عذابی سیزیفی میداند. استایرن معتقد است که سخت میتوان فرد مبتلا را به درمان تشویق کرد، اما اگر تشویق مداوم و سرسختانه باشد و به همان نسبت حمایتی با شور و شوق انجام گیرد، فرد نجات پیدا میکند.
خواندن کتاب ظلمت آشکار، میتواند ما را اندکی به تجربه افسردگی نزدیک کند. اگر افسردگی را تجربه کرده باشیم، خواندنش تسکیندهنده است و امیدبخش. اگر تا به حال به این بیماری مبتلا نشده باشیم، اندکی با حال و هوای مبتلایان به این بیماری آشنا میشویم و شاید بتوانیم دوستی را نجات دهیم، یا اگر سگ سیاه افسردگی را جایی در نزدیکی خودمان دیدیم، زودتر برای درمان قدم برداریم و درک بهتری از خودمان داشته باشیم.
کتاب ظلمت آشکار: خاطرات افسردگی را افشین رضاپور ترجمه و نشر ماهی آن را منتشر کرده است. این کتاب در زمره کتابهای پرفروش امریکا است و در ایران هم در چند سال اخیر ۴ بار تجدید چاپ شده است.
نظر شما